بی تو
بی تو ، شب
شب است
اما بخیر نیست
باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه
خانه ام کو ؟ خانه ات کو ؟
آن دل دیوانه ت کو ؟ روزهای کودکی کو؟
فصل خو و سادگی کو؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین
پس چه شد دیگر کجا رفت
خاطرات خوب و رنگبن در پس آن کوی بن بست
در دل من آرزو هست کودک خوشحال دیروز
غرق در غم های امروز یاد باران رفته از یاد
آرزوهای رفته بر باد . . .
این روزها همه آدم ها درد دارند
درد پول
درد عشق
درد تنهایی
این روز ها
چقدر یادمان می رود زندگی کنیم
هست را اگر قدر ندانی میشود بود
و چه تلخ است
که هست کسی بشود بود
. . .
تنهایی آدم ها بزرگه
خیلی بزرگ
شایدم به وسعت یک دریاست
اما برای پر کردنش
یک لیوان محبت کافیست
. . .
یک نفر با من است
که وقتی
خنده هایش را می بینم
انگیزه
در رگ های زندگی ام جاری می شود . . .
نوشته های روی شن
مهمان اولین موج دریا هستند
اما حکاکی های روی سنگ
مهمان همیشگی تاریخند
و دوستان خوب
حک شدگان روی قلبند
و ماندگارانی ابدی
تقدیم به اونایی که جاشون قلب آدماست
قدیما به کسی که به پات میموند
میگفتن : وفادار
الان میگن : آویزون
با زندگی قهر نکن
چون دنیا منت هیچ کسیو نمیکشه
اینجا زمین است
قیمت یک عشق
تا عشق دیگر یک
قهر ساده است
از میان دو واژه ی
انسان و انسانیت
اولی در میان کوچه ها
و دومی در لا به لای کتابها سرگردان است
. . .
قصه ها برای بیدار کردن
انسان ها ساخته شدن
اما
ما برای خوابیدن ازشون
استفاده می کنیم
. . .
برای آدمها خاطره خوب بساز
آنقدر برایشان خوب باش
که اگر روزی هرچه بود
"گذاشتی" و "رفتی" . . .
در کنج قلبشان
جایی برایت باشد . . .
تا هرزگاهی بگویند :کاش بود
هرزگاهی دست دراز کنند
و بخواهند باشی
هرزگاهی دلتنگ بودنت شوند
. . .
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
فهمیدن احساس کار هر آدمی نیست . . .
از اینجا که هستم
تا آنجا که هستی
وجب به وجب
دلتنگم . . .
دوست داشته باشید
و
زندگی کنید
زمان همیشه از آن شما نیست
همیشه تو زندگی ما آدم ها
یکسری خاطره ها و یکسری اشخاص هستند
که هیچ وقت از یاد و خاطره ما نمیره
چون تو قلب و ذهن آدم ثبت میشه
. . .
اگر می خواهی دروغ نشنوی
اصراری برای شنیدن حقیقت مکن
برخی آدم ها به یک دلیل
از مسیر زندگی ما می گذرند
که به ما درس هایی بیاموزند
که اگر می ماندند هرگز یاد نمی گرفتیم
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
فهمیدن احساس کار هر آدمی نیست
. . .
نعره هیچ شیری
خانه چوبی مرا خراب نمی کند
من از سکوت
موریانه ها میترسم . . .
ساختن واژه ای بنام فردا بزرگترین اشتباه انسان بود
تا زمانی که کودک بی سوادی بودیم و با این واژه
آشنایی نداشتیم خوب زندگی میکردیم تمامی احساساتمان
غم و شادیمان و هرچه داشتیم را همین امروز
خرج میکردیم انگار فهمیده تر بودیم
چون همیشه می ترسیدیم شاید فردا نباشد
از وقتی (فردا) را یاد گرفتیم
همه چیز را گذاشتیم برای فردا
از داشته های امروز لذت نبردیم
و گذاشتیم برای مبادا ...
شاید اینگونه فردا را معنی میکنیم
فردا روزیست که داشته ای امروزت را نداری
پس فردا را زندگی کن
فردا حقیقت ندارد
آنقدر خلاف امواج
شنا خواهم کرد
تا رودخانه مسیرش را عوض کند
یا غرق شوم در خوابی
که برای تو دیده ام
بعضی ها وقتی میان
توی زندگی آدم
آدرس رو گم می کنن
به جای اینکه برن توی دل آدم
میرن روی مخ آدم !
آتش بگیر
تا که ببینی چه می کشم
احساس سوختن
به تماشا نمی شود . . .
یه روزی داشتنش آرزوم بود
الان فراموش کردنش . . .
خدایا میشه حافظمو پاک کنی . . .
امیدوارم هر کجا که میری
یه نفر مثل خود سر راهت باشد
این جمله می تواند
زیباترین دعای خیر
ویا بدترین نفرین ممکن باشد !!!
بنگر برای تو دعاست یا نفرین ؟
. . .
در سفر عشق چنان گم شدم
کز نظر هر دو جهان گم شدم
نام و نشانم ز دو عالم مجوی
کز ورق نام و نشان گم شدم